جدول جو
جدول جو

معنی کمند افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

کمند افکندن
(رَ گِ رِ تَ)
کمند انداختن گرفتن انسان یا حیوانی را:
در گردن صفدران خزران
افکند کمند خیزران را.
خاقانی.
کمندی کرده گیسوش از تن خویش
فکنده در کجا در گردن خویش.
نظامی.
مرا کمند میفکن که خود گرفتارم
لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند.
سعدی.
با صید جان کمند نیفکنده کاکلش
تا دست اختیار مرا بر قفا نبست.
ظهوری (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گِ رِ تَ)
در ولایت رسم است که چون زنان آنجا به فال گوش متوجه شوند، افسونی خاص بر کلید دمیده بر سر راه اندازند. (غیاث) (آنندراج). در قدیم رسم بود که زنان چون به فال گوش می ایستادند، افسونی خاص بر کلیددمیده بر سر راه می انداختند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
کمان انداختن. از عالم سپر انداختن است در حالت ضعف و مغلوبی خود. (آنندراج). انداختن کمان به علامت ضعف و اظهار مغلوبیت. سپر انداختن. (فرهنگ فارسی معین) :
شریک محنت من چون شوند بی دردان
فکنده اند حریفان کمان دعوی را
علی خراسانی (از آنندراج).
و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
رسم ولایت است که چون زنان آنجا به فال گوش متوجه شوند افسون خاص بر کلند دمیده بر سرراه اندازند. (آنندراج). فال کلند زدن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به فال کلند ذیل ترکیبات کلند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلند افکندن
تصویر کلند افکندن
فال کلند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
در قدیم رسم بود که زنان چون به فال گوش می ایستادند افسونی خاص بر کلید دمیده بر سر راه می انداختند
فرهنگ لغت هوشیار